حجره

گاه نوشت های یک طلبه

حجره

گاه نوشت های یک طلبه

مشخصات بلاگ

در این زمانه ی دلگیر این دل گیر نگاه توست...

چند صباحی است مفتخرم به همراه تو شدن
چندی است بی تو احساس پوچی میکنم
چون تمام هست و نیستم تویی

زندگی ام با امید سرباز شدن و دلهره سربار شدن پر از تلاطم شده
روزها مشغول کتاب ام و شب ها مشغول دفتر...!

نمیگویم طلبه شدن آرزوی کودکی ام بود اما آرزوی جوانی ام شد...
یادت باشد به یادم بیاوری طلبگی وظیفه است

آخرین نظرات

معمارکبیر انقلاب، امام خمینی قدس سره

من می‌خواهم از اشخاص که برای زیارتها، برای مکۀ معظمه، برای مدینۀ منوره می‌خواهند بروند لکن به طور استحباب می‌خواهند بروند، من می‌خواهم از آنها هم تقاضا کنم که شما برای ثواب می‌خواهید بروید مکه مشرف بشوید، می‌خواهید بروید مدینۀ منوره، عتبات عالیات مشرف بشوید؛ امروز ثوابی بالاتر از اینکه به برادرهای خودتان کمک کنید[نیست] و این سازندگی را همه با هم شروع کنید که ایران خودتان درست ساخته بشود، و برادرهای خودتان نجات پیدا بکنند. خداوند به همۀ شما اجر عنایت می‌کند، و همان ثوابی را که شما از زیارت‌ها می‌خواهید خداوند به شما در این جهاد خواهد داد.

والسلام علیکم و رحمة‌اللّه‌ و برکاته.


http://farsi.khamenei.ir/sahifeh-content?id=14597

  • مهدی شوقی


 

مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ الْکَرَاجُکِیُّ فِی کَنْزِ الْفَوَائِدِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الصَّیْرَفِیِ‏ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْجِعَابِیِّ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ الْعَلَوِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِیٍّ (ع) قَالَ:   امام علی(ع) فرمود:

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): حضرت رسول اکرم (ص) می فرمایند:

لِلْمُسْلِمِ عَلَى‏ أَخِیهِ‏ ثَلَاثُونَ‏ حَقّاً ؛ مسلمان بر برادر مسلمانش سی حق دارد

لَا بَرَاءَةَ لَهُ مِنْهَا إِلَّا بِالْأَدَاءِ أَوِ الْعَفْوِ ؛ که از آنها رهایی نمی یابد مگر به ادای این حقوق یا بخشش برادر مسلمان او.

یَغْفِرُ زَلَّتَهُ وَ  ؛ لغزش های او را ببخشد.

یَرْحَمُ عَبْرَتَهُ وَ ؛ به اشک چشم و اندوه او رحم کند یا در مقابل اندوهش دلسوزی کند

یَسْتُرُ عَوْرَتَهُ وَ ؛ زشتی های او را [از دیگران] مخفی نماید

یُقِیلُ عَثْرَتَهُ وَ ؛ از لغزشش در گذرد  (علی الظاهر عثره از زلّه خفیف تر است، یعنی زلته در بند اول شدید تر از عثرته است.)

یَقْبَلُ مَعْذِرَتَهُ وَ ؛  عذرش را بپذیرد

یَرُدُّ غِیبَتَهُ وَ ؛  غیبتی از او شد رد نماید یا ازغیبتش جلوگیری کند (منظور اینه که وقتی از برادر مسلمانش غیبت کردند مانع از غیبت کردن بشود و آن را رد کند)

یُدِیمُ نَصِیحَتَهُ وَ  ؛ پیوسته خیرخواه او باشد یا او را همواره نصیحت کند

یَحْفَظُ خُلَّتَهُ وَ  ؛ دوستی اش را پاس بدارد

یَرْعَى ذِمَّتَهُ وَ  ؛ نسبت به قرض و دینش جانب مراعات را نگه دارد

یَعُودُ مَرْضَتَهُ وَ ؛ از او عیادت کند

یَشْهَدُ مَیْتَتَهُ وَ ؛ هنگام فوتش حاضر باشد و تشییع اش کند

یُجِیبُ دَعْوَتَهُ وَ ؛ دعوتش را اجابت کند

یَقْبَلُ هَدِیَّتَهُ وَ  ؛ هدیه اش را بپذیرد

یُکَافِئُ صِلَتَهُ وَ  ؛ لطفش را بی پاسخ نگذارد

یَشْکُرُ نِعْمَتَهُ وَ  ؛ نعمتش را شکر گوید

یُحْسِنُ نُصْرَتَهُ وَ  ؛ او را به نیکی یاری کند

یَحْفَظُ حَلِیلَتَهُ وَ  ؛ ناموسش را حفظ کند

یَقْضِی حَاجَتَهُ وَ  ؛ حاجتش را برآورد

یَشْفَعُ مَسْأَلَتَهُ وَ  ؛ خواسته اش را شفاعت کند

یُسَمِّتُ عَطْسَتَهُ وَ  ؛ عطسه اش را تحیت گوید

یُرْشِدُ ضَالَّتَهُ وَ  ؛ گم شده اش را راهنمایی کند

یَرُدُّ سَلَامَهُ وَ  ؛ سلامش را پاسخ گوید

یُطَیِّبُ کَلَامَهُ وَ ؛ کلامش را مبارک و شیرین پندارد

یُبِرُّ إِنْعَامَهُ وَ  ؛ در مقابل محبت و انعامش به نیکی جواب دهد

یُصَدِّقُ أَقْسَامَهُ وَ ؛ سوگندهایش را تصدیق کند

یُوَالِی‏ وَلِیَّهُ (وَ لَا یُعَادِ) وَ ؛ با دوستانش دوستی کند

یَنْصُرُهُ ظَالِماً وَ مَظْلُوماً فَأَمَّا نُصْرَتُهُ ظَالِماً فَیَرُدُّهُ عَنْ ظُلْمِهِ وَ أَمَّا نُصْرَتُهُ مَظْلُوماً فَیُعِینُهُ عَلَى أَخْذِ حَقِّهِ وَ  ؛ در حالی ظالم است یا مظلوم یاری اش کند و اما یاری کردن در حال ظالم بودنش در این است که او را از ظلم بازدارد و اما یاری کردن در حال مظلوم بودنش در کمک کردن بر گرفتن حق است

لَا یُسْلِمُهُ وَ لَا یَخْذُلُهُ وَ  ؛ او را خوار و ذلیل نکند

یُحِبُّ لَهُ مِنَ الْخَیْرِ مَا یُحِبُّ لِنَفْسِهِ وَ ؛ آن چه برای خود می پسندد برای اون نیز بخواهد

یَکْرَهُ لَهُ مِنَ الشَّرِّ مَا یَکْرَهُ لِنَفْسِهِ ؛ آن چه برای خود نمی پسندد برای او نیز نپسندد

ثُمَّ قَالَ(ع) سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ(ص) یَقُولُ ؛ سپس امام علی(ع) فرمود شنیدم از رسول خدا که می فرمود:

إِنَّ أَحَدَکُمْ لَیَدَعُ مِنْ حُقُوقِ أَخِیهِ شَیْئاً فَیُطَالِبُهُ بِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَیُقْضَى لَهُ وَ عَلَیْهِ ؛ هرکس از شما چیزی از حقوق برادرش را واگذارد در روز قیامت از او مطالبه می شود و بر عهده اوست که برایش به جا آورد.

 

آدرس حدیث: وسائل الشیعة ؛ شیخ حرعاملی؛ ج‏12 ؛ ص212 ؛ موسسه آل البیت(علیهم السلام) ؛ چاپ اول

.

  • مهدی شوقی


از گذشته در میان مسلمین همیشه گروهی عوام و ناآگاه با ابزار نفرین و دشنام سعی در اثبات خود و انکار طرف مقابل داشته اند. مسئله ای که از زمان شکل گیری وهابیت با تکفیر کردن دیگر فرق اسلامی رنگ جدیدی به خود گرفت و متأسفانه امروزه در بین عوام شیعه نیز برخی هر چند اندک به سبب اختلاف نظرهایی در مسائل غیر اساسی دست به لعن و تکفیر طرف مقابل می زنند و اینان حتی به خود شیعیان نیز رحم نمی کنند و هرکس مثل خودشان نباشد را ملعون و... خطاب می کنند. در حالی که مرام اهل بیت علیهم السلام چنین نبوده و نیست.

 

 نَصْرُ بْنُ مُزَاحِمٍ فِی کِتَابِ صِفِّینَ، عَنْ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ حَصِیرَةَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ شَرِیکٍ قَالَ:  

خَرَجَ حِجْرُ بْنُ‏  عَدِیٍّ وَ عَمْرُو بْنُ الْحَمِقِ یُظْهِرَانِ الْبَرَاءَةَ وَ اللَّعْنَ مِنْ أَهْلِ الشَّامِ فَأَرْسَلَ إِلَیْهِمَا عَلِیٌّ ع أَنْ کُفَّا عَمَّا یَبْلُغُنِی عَنْکُمَا فَأَتَیَاهُ فَقَالا یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ أَ لَسْنَا مُحِقِّینَ قَالَ بَلَى قَالا أَ وَ لَیْسُوا مُبْطِلِینَ قَالَ بَلَى قَالا فَلِمَ مَنَعْتَنَا عَنْ شَتْمِهِمْ قَالَ کَرِهْتُ‏ لَکُمْ‏ أَنْ تَکُونُوا لَعَّانِینَ شَتَّامِینَ یَشْهَدُونَ وَ یَتَبَرَّءُونَ وَ لَکِنْ لَوْ وَصَفْتُمْ مَسَاوِئَ أَعْمَالِهِمْ فَقُلْتُمْ مِنْ سِیرَتِهِمْ کَذَا وَ کَذَا وَ مِنْ عَمَلِهِمْ کَذَا وَ کَذَا کَانَ أَصْوَبَ فِی الْقَوْلِ وَ أَبْلَغَ فِی الْعُذْرِ

وَ  قُلْتُمْ مَکَانَ لَعْنِکُمْ إِیَّاهُمْ وَ بَرَاءَتِکُمْ مِنْهُمْ اللَّهُمَّ احْقِنْ دِمَاءَنَا وَ دِمَاءَهُمْ وَ أَصْلِحْ ذَاتَ بَیْنِنَا وَ بَیْنِهِمْ وَ اهْدِهِمْ مِنْ ضَلَالَتِهِمْ حَتَّى یَعْرِفَ الْحَقَّ مِنْهُمْ مَنْ جَهِلَهُ وَ یَرْعَوِیَ عَنِ الْغَیِّ وَ الْعُدْوَانِ مَنْ لَهِجَ بِهِ کَانَ هَذَا أَحَبَّ إِلَیَّ [وَ خَیْراً] لَکُمْ فَقَالا یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ نَقْبَلُ عِظَتَکَ وَ نَتَأَدَّبُ بِأَدَبِکَ الْخَبَر[1]

 

ترجمه:

امیرالمومنین علی (ع) در جنگ صفین آگاه می شوند که عمرو بن عدی و عمرو بن حمق، اهل شام را لعن و نفرین می کنند، پس شخصی را نزد آن دو می فرستد با این پیغام: دست از این عملی که خبرش به من رسید بکشید!

سپس آن دو نزد امیرالمومنین علی (ع) آمده و گفتند: یا امیرالمومنین آیا ما بر حق نیستیم؟ حضرت پاسخ داد: بله ما بر حقیم. آن دو پرسیدند: آیا آنها بر باطل نیستند؟ حضرت پاسخ داد: بله آنها بر باطل هستند. این دو نفر پرسیدند: پس چرا ما را از دشنام دادن به آنها بازداشتی؟

امام فرمود: برای شما خوش ندارم که آنان را لعن و ناسزا گویید [که در نتیجه] ایشان نیز شما را ناسزا گویند و از شما بی زاری جویند؛ ولی چه بهتر است که اعمال ناشایست ایشان را یاآور شده، بگویید؛ از جمله سیره [ی زشت] آنان چنین و چنان است و از اعمال [نادرست] شان این و آن است. این بهترین بیان و استدلال است و اگر به جای نفرین صرفِ آنان و بیزاری جستن از ایشان چنین بگویید [و دعا کنید]: خداوندا! جان ما و ایشان را حفظ کن وبین ما و ایشان را اصلاح بگردان و آنان را از گمراهی شان نجات ده! تا آنکه حق را نمی داند، بشناسد و آن که از آن سرپیچی می کند بر آن گردن نهد؛ این را من بیشتر دوست دارم و برای شما [نیز] بهتر است.

پس از این سخنان ، آن دو نفر گفتند: ای امیرالمومنین، ما موعظه ی تو را می پذیریم، و خود را مؤدب به ادب تو می کنیم.

 

 



[1] شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید، ج‏3، ص: 181 و مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل ؛ ج‏12 ؛ ص306

 

  • مهدی شوقی




هوس دیدنت روز و شب را به هم دوخته...

باور نداری دلم سوخته...

آن قدر ندیدمت که دیدن داری

«من دامت برکاته»

* * * * *

روح سحری؛ ناز دمیدن داری

مثل غزلی تازه شنیدن داری

ای قصه ی روزهای «من بودم و تو»

آن قدر ندیدمت که دیدن داری

«ایرج زبردست»



  • مهدی شوقی

شـادم که کم نگذاشته ام

غـمیـنم که به چشم نیامد

ولی آسوده ام که خدا آن بالاست...

  • مهدی شوقی

« و قالَ رَبُکُمُ ادعونی اَستَجِب لَکم إنَّ الذین یَستکبرونَ عَن عِبادَتی سَیَدخُلُونَ جَهَنَّمَ داخرینَ »[1]

در قرآن کریم برای دعا آداب و شرایطی ذکر شده:

 1. دعا همراه ایمان و عمل صالح باشد.

« یَستَجیبُ الذینَ آمنوا و عملوا الصالحات »[2]

2. با اخلاص باشد.

« فادعوا اللهَ مخلصین له الدین »[3]

3. 3. با تضَرّع و مخفیانه باشد.

« ادعوا رَبَّکم تَضَرُّعاً و خُفیَةً »[4]

     4. با بیم و امید باشد.

« و ادعوه خوفاً و طمعاً »[5]

5.  5. در ساعاتی خاص باشد.

« یَدعُونَ ربّهم بالغداوة و العشی »[6]

6. دعا کننده از اسمای الهی بهره بگیرد.

« و لله الأسماءُ الحُسنی فادعوه بها »[7]

 

خداوند متعال وعده استجابت داده ولی با این وجود برخی دعاها مستجاب نمی شوند:

1. بعضی اعمال ما مثل گناه و ظلم و خوردن لقمه ی حرام و نبخشیدن کسانی که از ما عذر خواهی می کنند مانع استجابت دعاست.

2. گاهی مستجاب شدن دعای ما نظام آفرینش را به هم می ریزد؛ به هر حال خداوند همان گونه که قادر است حکیم نیز هست.

3. گاهی آن دعا مستجاب نمی شود ولی مشابه آن مستجاب می شود.

4. گاهی اثر دعا در آینده نتیجه می دهد و فوری مستجاب نمی شود.



[1] غافر 60

[2] شوری 26

[3] غافر 14

[4] اعراف 55

[5] اعراف 56

[6] انعام 52

[7] اعراف 180

  • مهدی شوقی

ظهر بود که نشست علمی تموم شد ، خسته ام! ؛ پنجشنبه ها هم سلف تعطیله ، گرسنه ام! ؛ کیف ام رو گذاشتم روی دوچرخه و از پارکینگ بیرون اومدم ، جلال و جمال حرم رضوی سرم رو به نشانه تعظیم خم کرد ، زیر لب سلامی گفتم و سوار شدم. بین ماشین های گیر کرده در ترافیک پیچ و تاب خوردم تا رسیدم به مقصد.

مقصد اولین مدرسه ای که طلبگی را شروع کردم ، آنجا حجره ای دارم کوچک ولی بزرگ به وسعت دل...

فردا جمعه است ، شنبه عرفه است ، یکشنبه هم قربان... همهمه بی خود نیست ، بعضیا میخوان برن شهرستان سری به خانواده بزنند بعد از یک ماه و اَندی.

به واسطه مسئولیتی که دارم باید توی کار بچه ها فضولی کنم و ببینم کی میره و کی میمونه! تا برای رفت و آمد و باز و بسته شدن درب مدرسه فکری بکنیم. به همه سر میزنم یکی یکی ، اونایی که راه شون دوره معمولاً نمیرن چون نه از نظر اقتصادی به صرفه است نه از نظر زمانی!

محمد رو دیدم ، جلو رفتم نیاز به سوال نبود از کیف روی دوشش و از خنده ی روی لبش معلوم بود داره میره شهرستان ، دست داد که خداحافظی کنه ، شاید اختلاف تاریخ شناسنامه هامون زیاد باشه ولی به خاطر برنامه های زیادی که با هم داشتیم احساس نزدیکی و صمیمیت می کنیم مخصوصاً که محمد من رو برادر نداشته اش میدونه و منم اونو برادر کوچکتر نداشته ام. تا امروز هم همیشه سعی کردم برادرش باشم.

دست انداخت دور گردنم با یه شعفی گفت کاری نداری که برم دیگه دیر میشه؟!  ـ نه ، برو به سلامت ، فقط از کنار برو قاطی آدما نشی!!  :)

رفت و نگاهم پشت سرش به بدرقه رفت....

وقتی که دیگه توی مدرسه کاری نداشتم راه افتادم برم خونه ، کیف لپ تاپ رو انداختم رو پشتم و سوار دوچرخه شدم ، رو به آفتاب رکاب می زدم ولی خنکای هوا تنم رو خشک نگه می داشت... گرسنه ی گرسنه شده بودم ولی چیز زیادی نخوردم آخه بقیه غذا خورده بودن و تنها غذا خوردن اونم ساعت چهار ، اشتها رو کور میکنه.

بر خلاف صبح های جمعه که میرفتم دوچرخه سواری خارج از شهر ، رفتم داخل شهر! به یکی قول کمک داده بودم ، توی مدرسه ، چند تا حجره اون طرف تر از حجره خودم ، من حجره 33 ام اون حجره 40.

دونفری توی حجره بودیم که کسی اومد و طاهر رو صداش زد ، رفت بیرون حجره باهم چند جمله ای صحبت کردند ، رنگ چهره طاهر عوض شد ، وقتی اومد داخل پرسیدم برای بچه ها اتفاقی افتاده؟! گفت برای خود بچه ها نه ، بابای یکیشون فوت کرده... صداش کمی می لرزید ، مردد بود بهم بگه ، گفتم نصف جون شدم بگو دیگه...

ـ بابای محمد تصادف کرده و فوت شده ، حال خواهرش هم بده... و ماجرا رو توضیح داد که کِی اینطوری شده!

دستم روی کتاب بود ولی دلم جای دیگه ای بود... به محمد فکر می کردم ، به اینکه چقدر نوجوون احساسی و تأثیرپذیریه... به اینکه پنجشنبه با چه اشتیاقی رفته خونه و چون موبایلشو فروخته تا لحظه ورودش به خونه از هیچی خبر نداشته... به این فکر می کردم که تا وارد خونه میشه با یه جماعت سیاه پوش مواجه میشه ، چه حسی ، چه حالی ، چه واکنشی بهش دست میده... واقعاً آرزو کردم کاش اون لحظه پیشش بودم ، به این فکر می کردم که یتیم شد ، تنها شد ، شکسته شد...

یهو طاهر گفت مرد حسابی اشک هاتو پاک کن ، چِتِه؟!! با نهیب طاهر دیگه اشکم قطع شد ولی بُغضی داشتم به اندازه دنیای کوچک خودم ، دیگه نتونستم حرف بزنم ، طاهر هم زیر چشمی نگام می کرد ، می ترسید بیشتر از این چیزی بگه.

الان دو روز از اون قضیه گذشته ، ولی هر وقت وقتی پیدا می کنم می زنم زیر گریه ، توی خونه برای اینکه جلب توجه نکنم رفتم حمام تا گریه کنم... مطمئنم مثل بعضیا برای خودم گریه نمی کنم!

ولی تا الان نمیدونستم اینقده محمد رو دوست دارم که براش اینقد متأثر میشم... نمی دونم یه پسر نوجوون مثل محمد تا چه اندازه می تونه تحمل داشته باشه ولی ممکنه این اتفاق مسیر زندگی شو عوض کنه ، برای سرپرستی خانواده ممکنه نتونه ادامه تحصیل بده... ممکن هم هست که مشکلی پیش نیاد! ولی رنج روحی وارد شده مطمئناً براش خیلی سخته خیلی...

خواهش میکنم کسی نگه مرد که گریه نمیکنه ، از این تلقین اشتباه متنفرم!


پی نوشت: دیشب بهم زنگ زد تا برای پدرش نماز بخونم ، نمیدونم کی میتونم این غم رو توی صداش نشنوم.


  • مهدی شوقی

یکی از احساسات مشترک ما با سایر انسان­ها، احساس تنهایی است. همه انسان­ها از تنهایی رنج می­ برند و اگر اندکی در دل و درون خود سیر کنیم، این احساس را در وجود خود خواهیم یافت؛ حتی ممکن است زمانی که در جمع دیگران هستیم، باز احساس تنهایی کنیم. تنهایی در پنج ساحت مختلف متصور است:

یک) تنهایی فیزیکی: این تنهایی به اقتضای زمان و مکان است؛ مثلاً هنگامی که در منزل یا کتابخانه تنها باشیم، احساس تنهایی می­ کنیم. این تنهایی در همه جا رنج ­آور نیست؛ برخی از انسان ­ها در حالت ­های ویژه­ ای، خواهان تنهایی فیزیکی هستند و از آن لذت نیز می­ برند.

دو) تنهایی اخلاقی یا تنهایی در معاشرت: در این حالت شخص به جهت یک سلسله خصوصیت ­های روحی، ویژگی­ های رفتاری و خلق و خوی­ های روانی، از دیگران فاصله می­ گیرد یا دیگران او را طرد می­ کنند و شخص در معاشرت، احساس تنهایی می­ کند؛ مانند پیرمردها و پیرزن ­ها که به جهت خصایص روحی بین آنها و جوانان فاصله عمیقی است. این احساس تنهایی رنج ­آور است؛ گر چه قابل تحمل نیز می­ باشد.

سه) تنهایی ادراکی و ذهنی یا تنهایی روحی: در این صورت، شخص احساس می ­کند دیگران اوضاع و احوال او را در نمی­ یابند؛ کسی او را درک نمی­ کند؛ گر چه با او حشر و نشر دارند؛ البته او از حیث اجتماعی شأن والایی دارد؛ از حد متوسط مردم فاصله گرفته و استعداد مردم در درک وضعیت او به فعلیت نرسیده است. به تعبیر تولستوی: «این غم را به کجا باید برد که سخنش را بعد از او بفهمند؛ ولی اطرافیان او را در نیابند.» چنین شخصی احساس می ­کند که با امور درونی خود تنهاست. این نوع رنج تنهایی، با یافتن انسانی هم رتبه شخص تنها، قابل برطرف شدن است؛ اما در هر صورت، قابل تحمل می­ باشد. تنهایی ذهنی و ادراکی بیشتر در نوابغ، اولیای الهی و عرفا یافت می­ شود.

چهار) تنهایی عاطفی: شخص تنها به جهت عاطفه قوی و نگاه واقع بینانه به اطراف خود، احساس می­ کند دیگران او را خالصانه دوست ندارند و احساس و احترام مردم نسبت به او، یا به مقتضای آداب و رسوم اجتماعی است یا برای رفع نیازهای طرف مقابل. اگر از افراد چاپلوس و فریبکار که برای حفظ منافع ناحق خود به عرض ارادت­ های کاذب می­ پردازند، بگذریم؛ حتی محبت فرزند نسبت به پدر و مادر، عشق والدین نسبت به فرزندان، علاقه معلم به شاگرد و رابطه عاطفی شاگرد با معلم و حتی احساس ایثارگران درباره ­ی افراد نیازمند، اولاً و بالذات برای رفع حاجت ­های خویشتن است؛ حاجت­ ها و نیازهای مادی یا معنوی که با ارایه احساس و نشان دادن عاطفه رفع می­ گردند. اگر حس عاطفی در مادران نهادینه نمی­ شد، هیچ­ گاه نیمه­ های شب به ناله کودکان پاسخ مثبت نمی­ دادند؛ به همین دلیل این عکس­ العمل عاطفی در پدران کمتر مشاهده می ­شود؛ خلاصه اینکه، همه انسان­ ها اهل تجارت هستند و عاطفه، احساس و ایثار خود را در مقابل بهای آن ظاهر می­ سازند. این دقت­ ها سبب می ­شود انسان احساس تنهایی کند و همه اطرافیان را سوداگران نفع بداند.

پنج) تنهایی مصیبتی: انسان ها وقتی در برابر مشکلات، مصایب و رنج ­ها قرار می­ گیرند و دیگران را نیز همانند خود، در مقابل این شرور، رنجور مشاهده می­ کنند، احساس تنهایی و ناامنی به آنها دست می­ دهد؛ به گونه ­ای که گویا کسی توان حل این مصایب را ندارد. این احساس تنهایی، به زمان خاص یا شخص معینی محدود نمی­ شود؛  احساس تنهایی به ویژه در ساحت­ های تنهایی عاطفی و مصیبتی، منشأ آفات فراوان و حساسی است؛ از جمله اینکه انسان، احساس می­ کند انسان­ های دیگر هیچ مشکلی را نخواهند گشود و این امر باعث می­ شود نظام ارزشی از بین رفته، به دنبال آن زندگی و حیات دنیوی نیز بی­ معنا گردد. بر اساس اطلاعات یک مؤسسه نظرسنجی در آمریکا، 52% از آمریکایی­ ها می­ گویند:«ما تنها و افسرده ­ایم.»

ادیان با طرح اعتقاد به خداوند عالم، قادر، خیرخواه و عاشق مطلق، ساحت­ های مختلف احساس تنهایی را پاسخ می­ دهند؛ زیرا خداوندی که از درون روان ناخودآگاه ما باخبر است و به نیازهای ما آگاه است:

أنَّ اللهَ یَحُولُ بَینَ المَرءِ وَ قَلبِهِ؛ بدانید که خدا میان آدمی و دلش حایل می­گردد. (انفال:24)

نَحنُ أقرَبُ إلَیهِ مِن حَبلِ الوَریدِ؛ ما از شاهرگ[او] به او نزدیکتریم. (ق:16)

خدا از من به من نزدیک­تر است؛ او قادر مطلق، برآورنده نیازهای آدمیان و عاشق مطلق و بی ­قید و شرط است عشق او نیز از سنخ عشقِ دهندگی است، نه عشقِ گیرندگی؛ یعنی خداوندِ عاشق به معشوق نزدیک است تا نیازهای او را اولاً و بالذات برآورده سازد؛ برخلاف سایر عشق­ ها که از سنخ گیرندگی یا ترکیبی از هر دو نوع است.

حال اگر انسانی این احساس درونی را به حق تعالی پیدا کند، با مناجات، دعا و راز و نیاز، به او تقرب می­ جوید و از آفات احساس تنهایی نجات می­یابد؛ تحمل شداید، مشکلات و رنج­ ها بر او آسان می­ گردد؛ احکام ارزشی برای او معنا پیدا می­ کند و زندگی معنادار می ­شود؛ اضطراب و دلهره از او رخت برمی­ بندد و امید، جانشین آن می­ شود؛ همچنین عاطفه، عشق و محبت او به دیگران، در مسیر عشق و محبت به خدا قرار می ­گیرد.

بنابراین روشن است که اعتقاد به خدا و دین داری، با پاسخ دادن به احساس تنهایی انسان، کارکرد مهم خود را نشان می­ دهد و یکی از نیازهای مشترک انسان­ ها را مرتفع می­ سازد.

کلام جدید، عبدالحسین خسروپناه، ص283

  • مهدی شوقی

ثانیه ها شتاب گیرید برای رفتن...

آماده ام!


  • مهدی شوقی

دغدغه نبودنت

مرا از بودنت غافل کرد!


  • مهدی شوقی