حجره

گاه نوشت های یک طلبه

حجره

گاه نوشت های یک طلبه

مشخصات بلاگ

در این زمانه ی دلگیر این دل گیر نگاه توست...

چند صباحی است مفتخرم به همراه تو شدن
چندی است بی تو احساس پوچی میکنم
چون تمام هست و نیستم تویی

زندگی ام با امید سرباز شدن و دلهره سربار شدن پر از تلاطم شده
روزها مشغول کتاب ام و شب ها مشغول دفتر...!

نمیگویم طلبه شدن آرزوی کودکی ام بود اما آرزوی جوانی ام شد...
یادت باشد به یادم بیاوری طلبگی وظیفه است

آخرین نظرات

۲ مطلب در تیر ۱۳۹۵ ثبت شده است


خدایا کیستی و چیستی ات عجیب پیچیده است...

اما... بزرگی و منزلت ات بیش از شایستگی من است

جمعه است

ابری است

بارانی است

از همه مهم تر من گرفته ام

من مغبونم

هنوز آن قدر ضعیفم که با از دست دادن مالی رنجور میشوم

هنوز باور نکردم مالک اصلی تویی و من امانت دارم

تا وقتی شرط امانت را نگه داشته ام که ایرادی نیست!!

خدایا خواستم نصیحتم کنی

قرآن ات را گشودم

خطاب کردی: " ألْمَالُ وَالْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَالْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ خَیْرٌ عِندَ رَبِّکَ ثَوَاباً وَخَیْرٌ أَمَلاً " (46کهف)

و تو با من سخن گفتی آشکارتر و رساتر از هرکس دیگری و همین کافی است برای شناخت کیستی و چیستی ات...


1392/9/1

#من_دامت_برکاته


  • مهدی شوقی



یادداشت قابل تأمل حجت الاسلام محمدرضا زائری:

متنفرم از این پیراهن های یقه آخوندی! وقتی به جای یک طلبه جوان و مخلص و بی آلایش ، بر تن یک مدیر غیرصالح می نشیند ! حقوق میلیاردی اش را او می گیرد و در خلوت به ریش همه می خندد و فحشش را من آخوند می خورم !


حالم به هم می خورد از پینه پیشانی وقتی به جای اثر سجده یک پیرمرد نورانی و اهل دل ، بر جبین یک آدم هزارچهره می نشیند که تسبیح در دست توی دلش برای کلاه گذاشتن سر مردم نقشه می کشد و بدنامی اش برای مسجدی ها و مذهبی ها می ماند !


می ترسم از الفاظ رنگین و اذکار آهنگین ذکر و دعا وقتی به جای شکفتن بر لبان مادری خسته و روزه دار بازیچه یک ریاکار تاجرصفت می شود که این سالها فهمیده چه طور باید ضاد والضالینش را بکشد و صدایش را پیچ و تاب بدهد و چشمانش را تنگ تر ببندد و گردنش را بیشتر کج و کوله کند تا بتواند از نادانی و نفهمی یکی مثل من سوء استفاده کند و خون مردم را بمکد !


سالهاست جماعتی ریاکار و متظاهر قاعده بازی را فهمیده اند و قلق ما را شناخته اند ، یکبار خودشان را در صف اول نماز جماعت جا می کنند و دوبار هم چهارصد ، پانصد هزار تومان به عنوان وجوهات می دهند و سه بار در باره مستحبات قبل و بعد از نماز شب سؤال شرعی می پرسند و سر ما آخوندهای ساده را کلاه می گذارند به بزرگی شکم های سیری ناپذیرشان ! آن وقت زیر پوشش دینداری و خدادوستی هر کاری که فکرش را هم نمی کنی انجام می دهند. 


بدنامی اش مال جماعت آخوندی که غالبا روحشان هم از این اتفاقات خبر ندارد و گرفتار صدهزار تومان پول هستند ولی همان جماعت دروغگوی ریاکار به اسم شان حقوق ها و پاداش های میلیاردی گرفته اند و اختلاس های کلان کرده اند و به غارت بیت المال مشغول شده اند !


همه اش هم تقصیر ما آخوندهاست که از همه دنیا همین یک پیراهن بی یقه را داشتیم و آن را هم به دیپلمات ها دادیم و هم به مدیران دولتی و هم به تاجرهای بین المللی ! کاش کراوات می زدند و هر کار می خواستند می کردند! مشکل از جایی شروع شد که به خاطر حذف کراوات پیراهن های خودشان را گذاشتند کنار و پیراهن ما آخوندها را پوشیدند ! کاش همان کراوات بود هنوز و هرکسی هر کاری می خواست بکند با کراوات می کرد نه با پیراهن یقه آخوندی !



پی نوشت: تصویر مورد استفاده یکی از مدیران با حقوق نجومی!

  • مهدی شوقی