عشق و ماادراک العشق...
تو میدانی، من هم میدانم عشق بازی رو به فزونی نهاده، برخی در خیال خام عشق را مقدس می نامند و برخی در این غفلت اشک می ریزند برای معشوق شان و غوطه ورند در همین افکارشان.
حکما در کتب طب نوشته اند که عشق گونه ای از مالخولیا و جنون و امراض سوداوی است و همین حکما در کتب فلسفی و الهی شان نوشته اند که عشق از بزرگترینِ کمالات و سعادات است.
شاید در نگاه اول میان این دو قول تخالفی ببینید ولی نکته اینجاست که آن عشق مذموم همان عشق جسمانی و حیوانی و شهوانی است و آن عشق ممدوح همان عشق روحانی و انسانی و نفسانی است. عشق نوع اول به مجرد وصال و اتصال از بین می رود ولی عشق نوع دوم باقی می ماند و استمرار دارد تا ابد، تا وقتی عابد و معبود معنا داشته باشد.
وقتی به دنبال علت این شیفتگی در کلمات اهل بیت(علیهم السلام) بگردیم با این گزاره مواجه خواهیم شد، از حضرت جعفر ابن محمد الصادق(علیه السلام) :«قلوب خَلَت عن ذکر الله فأذاقها الله حبَّ غیره»[1] قلب هایی که از یاد خدا خالی شوند خداوند محبت غیر خودش را به آنها می چشاند. شاید به زبان عمل می گوید سرت به همین بازیچه های دنیا گرم باشد تو را بس است، لیاقت ات همین قدر است.
حضرت ابوالحسن الرضا(علیه السلام) در کلامی نورانی فرموده است:«تعوّذوا بالله من حبّ الحزن»[2] چاه عشق راهی دارد با عنوان پناه بردن به خدا، جایگاه عشق را همین جا می توان شناخت ، یک بار پناهنده می شویم به خدا از شر شیطان و یک بار هم پناهنده می شویم به خدا از عشق. شاید کنار هم قرار گرفتن حُبّ و حزن در این کلام حکمتی داشته باشد، به یاد پیامدهای روحی و روانی عشق نمی افتید؟!
در این میان حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)بسیار زیبا و حکیمانه عاشقی را توصیف کرده اند: «و من عَشِقَ شیئاً أعشی بصره ، و أمرض قلبه ، فهو ینظر بعینٍ غیر صحیحة ، و یسمع باُذُن غیر سمیعة ، قد خرقت الشهوات عقله ، و أماتت الدنیا قلبه ، و ولهت علیها نفسه فهو عبدلها و لمن فی یدیه شئٌ منها»[3]؛ هر که عاشق چیزی شود چشمش را کور و دلش را بیمار می کند، آنگاه با چشمی غیر سالم نظر می کند و با گوشی غیرشنوا می شنود، خواهش های نفسانی عقلش را دریده و دنیا دلش را میرانده و او را بر امور مادی واله و شیدا نموده از این رو او برده ی دنیاست و بنده ی کسی که اندکی از دنیا در اختیار دارد.
برخی نوشته اند اگر می بینید سید الرُسُل(صلی الله علیه و آله)با لقب حبیب خطاب شده و خبری از عشق و مشتقاتش نیست به خاطر این است که در معنای عرفی عشق شهوت نهفته است و این عبارت در شأن اولیای الهی و عباد صالح نیست.
« من عشق فعفّ ثمّ مات ، مات شهیداً »