حجره

گاه نوشت های یک طلبه

حجره

گاه نوشت های یک طلبه

مشخصات بلاگ

در این زمانه ی دلگیر این دل گیر نگاه توست...

چند صباحی است مفتخرم به همراه تو شدن
چندی است بی تو احساس پوچی میکنم
چون تمام هست و نیستم تویی

زندگی ام با امید سرباز شدن و دلهره سربار شدن پر از تلاطم شده
روزها مشغول کتاب ام و شب ها مشغول دفتر...!

نمیگویم طلبه شدن آرزوی کودکی ام بود اما آرزوی جوانی ام شد...
یادت باشد به یادم بیاوری طلبگی وظیفه است

آخرین نظرات

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کتاب مفاتیح الغیب» ثبت شده است





گوشه ای نشسته بود و سیگار بر لب داشت. دودش را در ذهن خیال پردازش به آسمان میفرستاد. منتظر! چشم به پیاده رو دوخته بود. هر از گاهی سر به این سو و آن سو می چرخاند ، نه از این سو و نه از آن سو کسی نبود تا چشمانش روشن شود به دیدار آشنایی یا غریبه ای آشنا.

آنقدر هر روز آنجا نشسته بود و سیگار برلب ، سنگ فرش هارا شمرده بود که دیگر حوصله تکرار همین کار را هم نداشت.

آنقدر هر روز گرد و خاک کتاب های درون قفسه ها را گرفته بود که دیگر حوصله تکرار همین کار را هم نداشت.

آنقدر هر روز همسایه را دعوت به چای عصرگاهی کرده بود که دیگر حوصله تکرار همین کار را هم نداشت.

آنقدر هر روز زیر دیوار نوشته ی: "از اینکه در محل رفت و آمد #کتاب_دوستان سیگار نمیکشید متشکریم" نشسته بود که دیگر حوصله تکرار همین کار را هم نداشت.

آنقدر هر روزش تکرار شده بود که دیگر حوصله تکرار همین را هم نداشت.

آنقدر هر روز به این فکر کرده بود که چرا مردم شهرش کتاب نمیخوانند که دیگر حوصله تکرار همین را هم نداشت.

اما تا به حال یک بار هم به این فکر نکرده بود که خودش چرا اوقاتش را کنار پیاده رو و زیر دیوار نوشته با سیگار خاموش در انتظار مشتریان کتابفروشی اش میگذراند ولی حاضر نیست کتابی را ورق بزند.


پی نوشت: عکس متعلق است به بازارچه کتاب و ناشران مشهد در چهارراه گلستان

  • مهدی شوقی

برخی نظراتی خاص را به مرحوم صدرا منتسب می کنند که جای بسی تأسف و تأثر دارد از این همه جهالت و یا عداوت... بگذریم ، چند خط از کتاب مفاتیح الغیبِ صدرالمتألهین صراحت دارد در بیان نظر وی، و در نگاه انسان منصف جای تأملی باقی نمی گذارد. بهتر است بخوانید تا بدانید.


و اتّفق المحققون من الفلاسفه و المُحقّون مِن أهل الشریعة علی ثبوت المعاد.

و وقع الاختلاف منهم فی کیفیته: فذهب جمهور المتکلمین و عامة الفقهاء إلی أنّه جسمانی فقط، بناءً علی أنّ الروح جسم لطیف سارٍ فی البدن. و جمهور الفلاسفة إلی أنّه روحانی فقط. و ذهب کثیر من الحکماء المتألهین و مشایخ العرفاء فی هذه الملّة إلی القول بالمعادین جمیعاً.

أمّا بیانه بالدلیل العقلی فلم أر فی کلام أحد إلی الآن، و قد مرّ البرهان المشرقی و العرشی جمیعاً علی أنّ المُعاد فی المَعاد هو بعینه هذا الشخص الإنسانی روحاً و جسداً، بحیث لو یراه أحد فی المحشر یقول: هذا فلان الذی کان فی الدنیا، و مَن أنکر هذا فقد أنکر قطباً عظیماً مِن قطبی الإیمان، و رکناً عظیماً مِن أرکانه، فیکون کافراً عقلاً و شرعاً، و لزمه إنکار کثیر من النصوص القرآنیة مثل قوله تعالی: «قال مَن یحیی العظام و هی رمیم*قل یحییها الذی أنشأها أوّل مَرَّةٍ» -یس،78و79- ،و قوله تعالی: «ءَإذا مِتنا و کُنّا تراباً و عظاماً أءِنّا لمبعوثون*أَوَ آباؤُنا الأَوَّلون* قل إنَّ الأوّلین و الآخرین» إلی قوله: «هذا نُزُلُهُم یوم الدین» -واقعه،47و56- و قوله تعالی: «أیحسب الانسانُ أن لن نَجمَعَ عِظامَه*بلی قادرین علی أن نُسَوِّی بَنانَه» -قیامة،3و4- إلی غیر ذلک من النصوص القاطعة علی أنَّ المحشور یوم الآخرة هو الشخص بجمیع أجزائه و أعظائه.


پی نوشت:

کتاب مفاتیح الغیب، صدرالدین محمد بن ابراهیم قوام شیرازی(ملاصدرا ؛ صدر المتألهین) ، ج2 ، ص975

در چاپ های مختلف می توانید در ذیل المفتاح الثامن عشر ، مشهد رابع مطلب بالا را پیدا کنید

  • مهدی شوقی