حجره

گاه نوشت های یک طلبه

حجره

گاه نوشت های یک طلبه

مشخصات بلاگ

در این زمانه ی دلگیر این دل گیر نگاه توست...

چند صباحی است مفتخرم به همراه تو شدن
چندی است بی تو احساس پوچی میکنم
چون تمام هست و نیستم تویی

زندگی ام با امید سرباز شدن و دلهره سربار شدن پر از تلاطم شده
روزها مشغول کتاب ام و شب ها مشغول دفتر...!

نمیگویم طلبه شدن آرزوی کودکی ام بود اما آرزوی جوانی ام شد...
یادت باشد به یادم بیاوری طلبگی وظیفه است

آخرین نظرات

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ترس» ثبت شده است

کودکان را دیده ایم که بسیاری از اشیا و مکان ها و زمان ها آنها را میترساند

البته که نوجوان و جوان و بزرگسال و کهنسال هم از چیزهایی میترسند و ترس اختصاص به کودک ندارد

ترس همیشه با انسان بوده و هست و کسی را ندیده ایم که بگوید از هیچ چیز نمیترسم مگر اینکه صرفاً یک ادعای گزاف کرده باشد و در موقعیت که قرار بگیرد ترس بروز خواهد کرد و قلعه و برج و باروی هیبت اش فرو خواهد ریخت

مشهور است که دلیل ریشه ای ترس همان جهل است

وقتی کودک نمیداند در پشت این پارچه سفید مادر مهربان خود اوست از تکان خوردن های آن حجم سفید میترسد

وقتی نوجوانی یا جوانی در تاریکی تنها میشود چون نمیداند چند قدم جلوترش که چشمم نمیبیند چیست میترسد

وقتی فرد بزرگسالی نسبت به آینده فرزندش اگاهی ندارد خب قطعا ترس و دلهره خاصی نسبت به او دارد

وقتی پیرمرد فرتوت در بستر بخاطر ترس از مرگ اشک میریزد از این جهت است که نسبت به فرجام اش ناآگاه است

جهل پدر ترس است البته دنبال مادر براش نگردین چون منم نمیدونم داره یا نه


انسان

بشر

آدمیزاد

هر نامی که برایش میپسندی، مهم نیست

مهم آن است که انسان در پیچ و خم زندگی اش در این عالم به دنبال پناهی میگردد ولی چون خدا را نشناخته، از پناه بردن به خدا میترسد

شاید به زبان بگوید اعوذ بالله: پناه میبرم به خدا؛ ولی در مرحله عمل که قرار میگیرد به هر کس و ناکس دخیل میشود تا کارش، زندگی اش، حیاتش، مماتش تامین شود بی آنکه به یادآورد خدایی که خالق اوست بهترین که نه، تنها محل التجا و پناه اوست...

در ادعیه زیبا فرموده اند: هارب منک الیک... از تو به سوی خودت میگریزم

چون این باور من است که جز تو کسی نیست که پناه دهنده و ملجاء و مأوای چون منی باشد

به کجا و نزد که بروم که امان دنیا و اخرتم به دست توست

لا اله الا هو فأنی تُصرَفون (زمر6)

خدایی جز او نیست، پس از درگاه حق به کجا می روید؟



#من_دامت_برکاته

  • مهدی شوقی